تنهایی

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای آسمان گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

نظرات 7 + ارسال نظر
محمد شنبه 18 اردیبهشت 1389 ساعت 03:43 ب.ظ http://www.t30com.tk

سلام مطالبت باحال بود بازم سر میزنم

داداشی شنبه 18 اردیبهشت 1389 ساعت 08:08 ب.ظ

سلام سلام عزیزم.
وبلاگت مبارک باشه فدات بشم

بوف بینا یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://bufebina.blogfa.com

من تا حالا گریه نکردم
اشکم در اومده ها
اما اینکه یه بار درست و حسابی هق هق بزنم تا حالا پیش نیومده
نمیدونم از خدا بخوام چنین موهبتی رو به من بده یا نده
تو چی فکر میکنی؟
از خدا بخوام که گریه ام بگیره؟

امیدوارم هیچ وقت اینقدر ناراحت نباشی که هق هق گریه کنی
اما من گریه رو دوست دارم آدم رو سبک می کنه

درامتداد شب یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://kochehayekhisbaroni.blogsky.com


برای کسی گریه کن که ارزش اشکهای تو را داشته باشد.

حتی یک قطره!

مرسی دوست عزیز حتما

بانو تمشکی یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://tameshki.com

بغضی شدم !

دهان پاره یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 01:19 ب.ظ http://www.moanas.blogsky.com

و آدم گاهی از درد
گریه اش بند نمی آید

و آدم گاهی از درد
می لرزد

و آدم گاهی از درد
می درد

و آدم گاهی از درد
فقط می میرد

misssdandelion سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 07:28 ب.ظ

ای جانمممممممممممممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد