-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 دی 1392 20:57
انگار بمب تو من منفجر شده و من ترکیدم یا یکی با چوب بیس بال زده دل منو خورد کرده! دو روزه اشکم بند نمیاد خدایا باز آرامشم و از دست دادم باز دلم شکسته بهم آرامش بده همیشه تو تنها در کنارم بودی و آ رامشم دادی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 شهریور 1392 12:08
عادت ؛ بدترین نوعِ فراموشی ست ! ببخش که نبودم و تو عادت کردی به نبودنم خودمانی بگو ! اینجا که کسی غریبه نیست عادت کردی .. فراموشم کردی گفتم ات که ! عادت ؛ بدترین نوعِ فراموشی ست ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آذر 1391 00:44
انگشتت را هر جای نقشه خواستی بگذار فرقی نمیکند تنهایی من عمیقترین جای جهان است و انگشتان تو هیچوقت به عمق فاجعه پی نخواهد برد!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 خرداد 1391 23:13
دلم نمیخواهد بداند بد جور خسته ام دلم نمیخواهد بداند سخت دلتنگم که باز در خانه مشکل دارم که دوباره بحث کرده ام دلم میخواهد در آغوشش از عشق بگویم از دوست داشتن از دوست بودن از لحظههای خوب از با هم بودن از انتظار و قرار قرار روزهایِ آینده به هم که میرسیم جز آغوش حوصله چیزِ دیگری ندارد خسته است و دلتنگ در خانه بحث...
-
* استقامتِ بی صدا *
شنبه 6 خرداد 1391 00:58
چند وقتی است که نیستم! و برگِ اقبالم میانِ غبارِ خاک آلوده ی شهر بی شرمانه گم شده است و تو نیز دیر وقتی است بر درِ احساسم ضرب نمی گیری و من نیز در بی سایه ی وهم به گمان نشسته ام ... در بی نگاهِ تو سخت است استقامتِ بی صدای آرزو!
-
من از آغاز میترسم
پنجشنبه 17 فروردین 1391 19:11
من از آغاز میترسم من از پرواز میترسم من از اغاز یک پرواز بی احساس میترسم من از تکرار میترسم ... ... من از انکار میترسم من از تکرار انکار همین احساس میترسم من از سوختن نمیترسم من ار ساختن نمیترسم من از ساختن کنار سوختن احساس میترسم من از تاختن نمیترسم من از باختن نمیترسم من از تاختن برای باختن احساس میترسم من از احساس...
-
تو در پس روزهای ابری نهفته ای...
جمعه 11 فروردین 1391 03:18
تو در پس روزهای ابری نهفته ای و من بی قرار بارشم ای ابرها در امتداد انتظارم با یکدگر بر خورد کنید تو در پشت برهنگی اندام بید نشسته ای و من بی تاب تنپوشی از سبزینه ها هستم ای بیدها عریانی تان را با شکوفه های استقامت من بپوشانید تو درکنار کودکی غنچه آرمیده ای و من کهولت شاخه ها بسر می برم ای لحظه های ناب ، غنچه های...
-
سال نو مبارک
جمعه 11 فروردین 1391 03:12
سال نو مبارک با کلی تاخیر ببخشید نبودم امیدوارم سال خوبی برای هممون باشه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دی 1390 23:41
این روزها آنقدر تنها هستم که تنهایی دلواپسم شده! لبخند می زنم تا قدری آرام گیرد؛ بیچاره طاقتش کم شده!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 دی 1390 21:11
دوستی ها کمرنگ... بی کسی ها پیداست... راست گفتی سهراب... آدم اینجا تنهاست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبان 1390 01:36
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره .... به کسی توجه نمی کنه ... می باره و می باره و ... آنقدر می باره که آبی شه ، آفتابی شه !!! کاش ... کاش می شد مثل آسمون بود ... کاش می شد وقتی دلت میگیره آنقدر بباری که بالاخره آفتابی شی ... بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بود
-
"آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟"
یکشنبه 10 مهر 1390 01:54
ملاصدرا می گوید: خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما ... به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود یتیمان را پدر می شود و مادر محتاجان برادری را برادر می شود عقیمان را طفل می شود ناامیدان را امید می شود گمگشتگان را راه می شود در تاریکی...
-
حس می کنم
چهارشنبه 6 مهر 1390 02:36
حس می کنم که شاد اما غمگینم، محکم اما سستم، بالا اما پایینم. انگار که زیاد اما کمم، بلند اما کوتاهم، سخت اما آسانم. حس می کنم غنی اما فقیرم، قانع اما حریصم، انگار که سپید اما سیاهم. حس می کنم که دوست اما دشمنم، گرم اما سردم، شریک اما تنهایم، انگار در مقصد اما در راهم. حس می کنم پُرم از حرف اما خالی ام من من،نو اما...
-
بوی پاییــــز می آید
چهارشنبه 30 شهریور 1390 23:25
بوی پاییــــز می آید بوی دلتنگـــــی های بیشتر... بوی دلســــردی، بوی رویا های ندیده بوی تو، ... ... ... بوی من؛ بوی عشق... مستی های پنهان بوی باران؛ بوی خواستن و نتوانستن بوی رفتــــن می آید، بوی رفتــــن می آمد، بوی ماضی هایی که هیچوقت حــــــال نشد و همیشه استمراری بود! بوی آرزو، بوی تنهاییـــــــــ
-
مازیار فلاحی
شنبه 19 شهریور 1390 02:17
تو که می دونستی قلبم بی تو لحظه هاش عذابه تو که می دونستی حالم بی تو داغونه خرابه پس چرا گذاشتی رفتی مگه مهربون نبودم مگه عاشقت نبودم مگه همزبون نبودم .... ..... ........... تو که می دونستی قلبم بی تو لحظه هاش عذابه تو که می دونستی حالم بی تو داغونه خرابه پس چرا گذاشتی رفتی مگه مهربون نبودم راستی عاشقت نبودم مگه...
-
گاهی...
پنجشنبه 17 شهریور 1390 14:39
گاهی، دلت بهانههایی میگیرد که خودت انگشت به دهان میمانی. . . گاهی، دلتنگیها یی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت میکنی. . . ... گاهی، پشیمانی از کرده و ناکردهات. . . گاهی، دلت نمیخواهد دیروز را به یاد بیاوری، انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که. . . گاهی، فقط دلت میخواهد زانوهایت را تنگ در آغوش بگیری و...
-
به تو عادت کرده بودم
چهارشنبه 9 شهریور 1390 01:58
این آهنگ رو بی اندازه دوست دارم به تو عادت کرده بودم به تو عادت کرده بودم رفتیو دلو شکوندی با چشام شدی غریبه خاطره هامونو سوزوندی عاشق عشق تو بودم با چه احساس قشنگی فقط فقط با تو بودم توی دنیای دو رنگی ، دورنگی حالا من این جا تک و تنها تو هم اون سر دنیا می زنه آتیش به قلبم غم و غصه های فردا تلخی سکوت غربت تو رو یاد من...
-
دلم یک فنجان قهوه ی تلخ می خواست
پنجشنبه 3 شهریور 1390 01:02
دلم یک فنجان قهوه ی تلخ می خواست به شیرینی لبهایت با کمی سرمای شب های بندر که من باشم و تو و ردیف ردیف صندلی های باران خورده و مِه باشد و نور ِ شاد ِ قایق ِ ماهیگیر ِخسته ... دیوانگی هایم این روزها می رسد به سال های دور خیلی خیلی دور که من نیاموخته بودم زیستن را ، و تو در ذهنم به دنیا نیامده بودی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مرداد 1390 01:59
به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد اندوه پنهان شده در لبخندت را، عشق نهان در عصبانیتت را و معنای حقیقی سکوتت را...
-
کاش می شد ...
چهارشنبه 19 مرداد 1390 00:39
کاش می شد که کسی می آمد این دل خسته ی ما را می برد چشم ما را می شست راز لبخند به لب می آموخت کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود و قفس ها همه خالی بودند آسمان آبی بود و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید کاش می شد که غم و دلتنگی راه این خانه ی ما گم می کرد و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم و سکوت جای خود را به هم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مرداد 1390 18:17
گاهی دلت از زنانگی می گیرد میخواهی کودک باشی دختر بچه ای که به هر بهانه ای به آغوشی پناه می برد و آسوده اشک می ریزد ............... زن که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی
-
کجای این شب غریبم ؟
دوشنبه 27 تیر 1390 00:31
کجای این شب غریبم ؟ کجای این کرانه ی کبود ؟ کجای این شبی که از غزل چراغ ماه قسمتش نبود کجای این همیشه ابریم ؟ که آسمان نشان نمی دهد به گریه میرسم ولی سکتوت به گریه هم امان نمی دهد کجای این شبم که می کشد هوای گریه ام به نا کجا از این خرابیم که می برد به خانه ای که نیست ای خدا کسی نمانده پا به پای من اگر غمی که خانه زاد...
-
6 تیر
دوشنبه 6 تیر 1390 00:38
آدمی هست دیگر گاهی دلش میخواهد یک نفر باشه بگه : دوست دارم ...بعد تو چشاش نگاه کنی بگی : منم دوست دارم نازنین... یه باره دیگه 6 تیر ، تولدم مبارک :))))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 خرداد 1390 15:00
همین روزها روز رفتن از راه می رسد و من طوری از خیال تو گم می شوم که انگار هرگز نبوده ام ... !
-
فکر می کردم...
شنبه 28 خرداد 1390 23:51
فکر می کردم که با تو می شود عاشقی کرد و کمی دلشاد بود. گاه مجنون بود در صحرا و گاه در میان کوه ها فرهاد بود. فکر می کردم که با تو می شود در میان شعله ها پروانه شد با تمام عاقلی ها می شود لحظه هائی هم کمی دیوانه شد. فکر می کردم که با تو می شود روز های تازه ای آغاز کرد می شود بی بال و بی پر بود و باز در هوای دیدنت پرواز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 خرداد 1390 02:12
باد می وزد ابر می بارد و ماه می خندد و می تابد... بدون تو بدون من همه چیز ادامه می یابد مثل روز اول خلقت.. ولی با تو برای من باد یعنی پیچش عطر تو .. ابر یعنی باران..باران یعنی پاکی..پاکی یعنی تو ماه یعنی مهتاب..یعنی شب...رؤیا...یعنی خواب تو را دیدن بدون تو و بدون من دنیا یعنی دنیای همیشه با تو و با من دنیا یعنی یک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 خرداد 1390 02:32
این روزها ... بُغضم که میگیرد ... سریع دلم هم می گیرد ... چشمانم پر اشک می شود ... و لبانم می لرزد ... آهی از سری دل تنگی از دهانم بیرون می آید ... و نفس عمیقی کشیده می شود ... این روزها زود به زود دلم میگیرد ....
-
در شب کوچک من
سهشنبه 10 خرداد 1390 01:08
در شب کوچک من ، افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را می شنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را می شنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است ابرها ، همچون انبوه عزاداران...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خرداد 1390 00:54
یادت هست !!! یادت هست سیب را به من بخشیدی... لبخند را... عشق را... گفتی با توبمونم... گفتی ما که باشیم درختمان شکوفه میکنه شکوفه ها سیب میدن.یادت هست؟ بهار امد شکوفه امد سیب امد. تو نیومدی. ما نبودیم. من نبودم پای درخت سیب تنها به انتظار موند؟؟!! بودم؟؟؟ من اومدم...موندم... ولی تو... بهار دوباره خواهد امد چه باشی چه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشت 1390 02:28
نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی! حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی! نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی! صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است! فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام..