چرا به شَک از خوابِ شب
هی حرف و حدیثِ دور؟
چرا گمان بَد به دو دیدهی دریا؟
چرا چیزهای بیجهت، چراغهای شکسته ...؟
فقط همین دعای امروزِ آدمیست
که مثلا به جرم دیدار گریه، گاه چشمهایمان را گروگان گرفتهاند؟
وِل کن بیا همین حدود
حالا سالهاست که به جرم گفتوگویی ساده حتی
ذهن و زبانِ دریا را به گروگان گرفتهاند.
وِل کن بیا همین حدود
اصلا همهجا همین طور ترانه گران، گهواره شکسته و
چیزهای بیجهت بسیار است.
اصلا اوقات بسیاریست
که به جرم فقط لمسِ گونه در طعمِ اشتیاق،
دل و دست مرا به گروگان میگیرند
اما من و شک حتی به خوابِ شب
وبت باحال بود عاشق به منم یه سر بزن
...
که هر شب حرم دستها تو
به آغوشم بدهکارم
...
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و دیگر هیچ
عزیزم چرا انقدر بی تابی؟
اشک و بغض و شک و بو د و نبود
کجای کار میلنگه؟
یعنی نمی دونی کجای کار می لنگه؟؟؟؟؟
با هات قهرم ۳ روزه دارم می گم بیا اینجا :(
فردا فردا بیا
لول
لول
واقعا :)
من چه قد خوشحالم
همه چی آرومه
گلم همه چی آرومه مشکل چیه؟/
راستی نظرت درمورد عصبی بودن چیه؟؟
نظر خاصی ندلرم :)