نقاب زندگی

کسی به فکر گل ها نیست 

 کسی به فکر ماهی ها نیست  

کسی نمی خواهد باور کند که باغچه دارد می میرد 

 که قلب باغچه زیر آفتاب ورم کرده است  

که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود  

و حس باغچه انگار چیزی مجرد است  

که در انزوای باغچه پوسیده است  

من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها وصداها می آیم  

و این جهان پر از صدای حرکت پای مردمیست  

که همچنان که تورا می بوسند در ذهن خود طناب دار تورا می بافند 

 انسان پوک انسان پوک  

پر از اعتماد نگاه کن که دندان هایش چگونه وقت جویدن سرود می خوانند  

و چشمهایش چگونه وقت خیره شدن می درند 

 و او چگونه از کنار درختان خیس می گذرد 

 صبور ،سنگین ،سر گردان  

من از زمانی که قلب خود را گم کرده است می ترسم 

 من از تصور بیهودگی این همه دست و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم 

 آیا شما که صورتتان را در سایه نقاب غم انگیز زندگی مخفی نموده اید 

 گاهی به این حقیقت یاس آور اندیشه می کنید 

که زنده های امروزی چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند ؟

نظرات 3 + ارسال نظر
missdandelion جمعه 7 خرداد 1389 ساعت 03:27 ق.ظ

خیلی خیلی خیلی زیبا بود عزیزم

بوف بینا جمعه 7 خرداد 1389 ساعت 10:07 ب.ظ http://bufebina.blogfa.com

این شعرت رو که خوندم یاد یه شعری از فروغ افتادم
یادش بخیر یه زمانی چقدر فروغ میخوندم
امشب برداشتی ما رو بردی توی قبرستون ذهنمون
خدا بگم چه کارت کنه با این شعرات
فقط باید بگم:زیبا بود

خوب این شعر هم از فروغ هستش
خوشحالم از شعرها خوشت می اد مرسی

دهان پاره دوشنبه 10 خرداد 1389 ساعت 10:21 ق.ظ http://www.moanas.blogsky.com

حرام از یک شب درست
حرام از یک روز خوش
حرام از یک ..... از یک خواب یک لحظه٬ یک لبخند!
بی انصاف زندگی
هی همین معنی ارزان از ما گرفته ی مجبور
تو که ما را کشتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد