اشک و انتظار

تمام صورتت خیس بود

گفتی: «من در خودم می‌دوم
که آتش را خاموش کنم.»
و باران اریب به پنجره می‌زد

گفتم: «قشنگ چه شکلی‌ست؟
مادرت شبیه کیست؟
می‌خواهم وقتی چشم باز می‌کنم صبح
ببینم که در آینه می‌خندی.

یک چیز در این دنیا هست که چرا ندارد
دلیلش را نپرس
جبران ندارد نور
من برای خودم به تو گل دادم
مافاتی نیست
بازنده ندارد این قمار
می‌فهمی؟
اشک دارد و دلتنگی و انتظار.»

باران به پنجره می‌زد
اریب نگاه می‌کردم
چشم‌هات،
خدای من!
تمام صورتت خیس بود.
زیبا و خیس

نظرات 4 + ارسال نظر
misssdandelion پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 02:09 ق.ظ

چه جای ماه ،

که حتی شعاع فانوسی

درین سیاهی جاوید کورسو نزند

به جز قدمهای عابران ملول

صدای پای کسی

سکوت مرتعش شهر را نمی شکند

به هیچ کوی و گذر

صدای خنده مستانه ای نمی پیچد


کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است ؟

چرا میکده آفتاب خاموش است !

وای خیلی قشنگه :*

saeid پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 02:55 ق.ظ

اصلا قشنگ نیست

لطف داری :)

دهان پاره پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 10:55 ب.ظ http://moanas.blogsky.com/

بر دیوارهای دیار لیلی می گذرم، دیوارها و دیارش را می بوسم، محبت شهر و دیار دلم را شیفته ننموده ولی محبت آنکه در این دیار سکونت گرفته دلم را شیدا کرده است.

غزل بانو پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://1ghazal.blogsky.com

سلام
به مناسبت روز تولدم بروزم
به میهمانی من تشریف میارین ؟؟؟
منتظرم
غزل بانو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد