چه لبخند های بی اصالتی....
خسته ام از این لبخند های بی معنی....
از این خنده ها ی پر ز گریه....
شادی های غمگین...
گریه ها ی استوار....
آرزو یم لبخند زدن در باغ کودکیست....
انفجار ِ سهمگین بغضم برای بادبادک افسار گسسته ...
نه این بغض درد آگین در سینه ام می شکند ....
نه مرا دیگر توان آن است که آن را با نفرت توام با خستگی,
تف کنم...
سلام مهربون
و چه زیبا و معصومانه است لبخندهای کودکانه اما افسوس که آن زمان تنها قسمتی از خاطرات ماست
مانا باشی
مرسی دوستم
این بغض لعنتی رو سوار بادبادک خیال کن
بفرست بالا وبالاتر
تا جایی که چشمت دیگه به ریخت زشتش نیوفته!
الهی آره واقعا خوبه کاش بشه! مرسی
منم خسته ام
از تمام دنیا و دار و ندارش
از هر چی که هست
حتی از چیزهایی که نیستند
خسته ی خسته
:/
سلام
دلت نگیره مهربون . . .
شادی باشه ٬ غمگینشم خوبه . . .
اما غم اگه باشه ٬ شادی ارزش بیشتری پیدا می کنه . . .
موفق باشی و شاد
ممنونم شما هم همیشه شاد باشین
بیا که شاخه ی خشک وفا قفس گردید
ـــــــــــــــــــــ در این چمن که چو من بلبلان شیدا داشت
مرسی دریا حان