بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش
یک روح بی پروا و سرگردانی از آتش
.
این کوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر
سوزان و من محبوس در زندانی از آتش
.
اهل غزل بودم ، خدا یکجا جوابم کرد
با واژه ای ممنوع ، با انسانی از آتش
.
بی شک سرم از توی لاکم در نمی آمد
بر پا نمی کردی اگر طو فانی از آتش
.
تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش
بغضش شکست و بعد شد طغیانی از آتش
.
کاری که از دست شما هم بر نمی آمد
من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش
.
این روزها محکوم ِ اعدامم به جرم عشق
در انتظارم بشنوم ، فرمانی از آتش
خواهرم رفت :|
عزیزم جاش خالی نباشه
خدائی خیلی هم خالیه ولی ما باز هم همو داریم و این رو با دنیا نمیشه عوض کردُ نه فاصله نه هیچ جیز دیگه نمیزاره ما رو از هم دور کنه با همیم همیشه و هر کجا که باشیم
دوست دارم عزیزم
معلومه عزیزم دوست دارم
شعرت محشر بود عزیزم
خیلی قشنگ بود
مرسی
زمین ما محل
رفت وآمد ما آدماست
مواظب باش از دلت بیرون نره
هیچکس!
هیچکس از دلم بیرون نمی ره اینو با اطمینان کامل می گم