چشم ها را باید شست

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید

واژه را باید شست .

واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد

چتر را باید بست ،

زیر باران باید رفت .

فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
خنکای پایان خاطرات دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 05:06 ب.ظ

خواهم شست
جوردیگر خواهم دید
قول می دهم!

این خیلی خوبه .

احسان دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 08:11 ب.ظ

همه چی آرومه
من چقدر خوشبختم
این چه قدر خوبه که
و . ..

البته اصولا این آرامش قبل از طوفان دوست عزیز :)))

نوید سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 06:35 ق.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

به صحرا شدم عشق باریده بود...
هروقت عنوان وبلاگتون رو می بینم بی اختیار یاد این نوشته ی عین القضات همدانی می افتم
سهراب رو دوست ندارم اما بی انصافیه اگه منکر زیبایی بعضی از نوشته هاش بشم
این نوشته هم از اون دستست
راستی من باز سلامنکردم
سلام

دقیقا من با این عین القضات همدانی کاملا موافقم ممنون که سر زدی

بلوط سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام مهربون
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دربا و دریا …! دکتر شریعتی

در انتظار حضورتان هستم با یک پست شاید خواندنی
پیروز باشی و خشنود[گل]

مرسی دوست جونم حتما :)

misssdandelion چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 01:19 ق.ظ

چشم میشورم
ولی بعدش چه جوری نگاه کنم؟؟

یه جور دیگه :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد