یک سوال ساده

او که می ماند،نخواهد رفت 

  

 او که رفته است،نخواهد رسید 

  

او که رسیده است،پشیمان است  

 

 این همه از شکستن سکوت چه عاید آیینه شد؟  

 

رفتن هم حرف عجیبی شبیه اشتباه آمدن است  

 

تو بگو دایره تا کجای این نقطه خواهد گریست؟

نظرات 3 + ارسال نظر
reza جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 04:21 ق.ظ http://rezakarami12.blogfa.com

سلام وب قشنگی داری بیا وب من نظر بده بیینم چه جوری ممنون دوست دار شما رضا

مرسی حتما سر می زنم

خنکای پایان خاطرات جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 12:12 ب.ظ

او که می ماند
او که رفته است
او که رسیده است
همه خودشکنی است
تا تو...
دایره ای به گرد من وتو!

دایره همیشه می گرده اون که رفته ٬ رفته !

missdandelion جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 04:49 ب.ظ

دل من تـنها بـود ،

دل من هرزه نـبـود ...

دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا

به کجا ؟!

معـلـوم است ، به در خانه تو !

دل من عادت داشـت ،

که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری

که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...

دل من ساکن دیوار و دری ،

که تو هر روز از آن می گـذری .

دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه یک باغـچه بـود

که تو هر روز به آن می نگری

راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!

خیلی قشنگ بود گلم مرسی
اما گمان نکنم دیده باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد