در بهاری زیبا که خداوند در احساس جهان جاری بود
و درختان پر از انگیزه برای بودن
من و تو مست بهار
روی آن نیمکت زیر چنار
هر دو چشمانم خیس و دو چشمانت شاد
با صدایی آرام توی گوشم گفتی دوستت خواهم داشت
من به تو خندیدم و تو سرمست تر از گنجشکان
باز در گوشم گفتی آرام
"فاش می گویم و از گفته خود دلشادم ، بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم"
سیل شد اشکانم و فقط باریدم
تو ولی می خندیدی به همه دلهره های من
و چشمان پر از سیلابم
من برایت خواندم
دوستت خواهم داشت
بیشتر از همه آدم ها
بیشتر از دنیا
بیشتر از همه ثانیه ها
رعد و برقی زد و باران بارید
خیس باران بهار و دو چشمانم خیس
و تو آرام به من می گفتی دوستت خواهم داشت
من به تو خندیدم و تو فریاد زدی
دوستت خواهم داشت
لحظه ها بگذشتند
روزها از پس هم
و تو هر روز به من می گفتی
دوستت خواهم داشت
و دل کوچکم آرام فقط می بارید
و تو لبخند به چشمان سیاهت و دلت قرص تر از ماه
به من می گفتی
مهربانم ، دوستت خواهم داشت
چند سالی بگذشت
همه گنجشکان مست
و دو چشمانم خیس
می نشینم بی تو
روی آن نیمکت زیر چنار
خبری از تو و چشمانت نیست
خبری از لب خندانت نیست
خسته از ثانیه ها
باز دنبال همان دوستت دارم ها
تو کجایی امروز که بگویی دوستم خواهی داشت
راستی دوستم داری یا خواهی داشت؟
من ولی دوستت می دارم
بیشتر از همه آدم ها
بیشتر از دنیابیشتر
از همه ثانیه ها
منم دوستدارم عشقممم
من بیشتر نفس :*:*
سلام
زیباست
از کی؟
سلام مرسی خیلی وقته :))))))