برو نفس...

نفس ...

بیا کمی بنشین کنارم

میخواهم برایت بگویم

پریشانی و آشفتگی این روزهایم برای چیست ...

من از اول راه

انتهای آن را دیده بودم

و قرار نبود

پای در این راه بگذارم

اما دریا که طوفانی شد

موجی وحشی

مرا به ساحلی برد

که برایم آشنا بود

و با آن غریب بودم

ساحلی که میشناختم و نمی خواستمش

نفس می شنوی ؟

نمی خواستمش ، نمی خواستمش...

 

 

و مرا سر جنگیدن با هیچ کس نبود

جز خودم

می خواستم با تو و با هیچ کس نجنگم

در گیر جنگی تن به تن شدم

بین من و خودم

هر طرف که ناسزایی گفت

به روح بیچاره من گفت

از هر طرف که شمشیری کشیده شد

بر روح تنهای من فرود آمد

بی نوا روح من ...

و عاقبت من ، خودم را مغلوب کرد

آن چه این میان دردناک و زخمی

رهاشد، روح مفلوک من بود ...

 

اما نفس

نگران نباش برو ،

خاطر جمع برو

سپردمش به عزیزی

که تیمارش کند

به دلم سپردمش

ببین امشب بهتر است

حتی پیراهن نو بر تن کرده

از همان قرمزها

که هر دو دوست میداشتیم

 

خاطرت آسوده

برو نفس

برو حالش بد نیست

بهتر هم میشود

بی همتا ...

 

نظرات 6 + ارسال نظر
ali چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 07:07 ب.ظ http://www.shab--shekan.blogfa.com

سلام
"ایمان به اصلاح جهان در مکاتب فلسفی"
ایمان به حتمی بودن ظهور منجی و مصلح عالمی و دولتی عادل که از جنگ و خونریزی جلوگیری کرده و صلح و عدالت را در کل عالم گسترش خواهد داد اختصاص به ادیان ندارد بلکه شامل مدارس فکری و فلسفی غیر دینی نیز می شود.اینک به نظریه ی برخی از این گونه افراد اشاره میکنیم.
از ((راسل)) نقل شده که می گفت : ((عالم در انتظار مصلحی است که جهان را تحت یک لواء و یک شعار در آورد.))

و نیز از دانشمند معروف فیزیک ((انیشتین)) صاحب نظریه ی نسبیت نقل شده که می گفت : ((روزی که همه ی عالم را صلح و صفا فراگیرد و مردم دوست و برادر یکدیگر گردند دور به نظر نمی رسد.))
ادامه مطالب را در وبلاگ شب شکن بخوانید
با تشکر


[گل]

مرسی

شهناز پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 12:24 ق.ظ http://shahnaz69.blogsky.com

اره من هر دوشو امتحان کردم از یکی نتیجه منفی گرفتم از یکی دیگه نتیجه مثبت
مرسی که بهم سر زدی عزیزم
راستی چقدر قشنگه ای شعرت دقیقا درده منو بهم میگه وای خدا این متن تو مینویسم داشته باشم
میشه بزارم تو وبلاگم؟

منم هر دو رو امتحان کردم :))) برای همین میگم گاهی جواب نمی ده :)آره گلم اگه دوست داری بزار خوشحالم خوشت اومده :*

بلوط پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 09:19 ق.ظ

سلام مهربون (گل)(گل)(گل)

اما نفس.
بمان با من بمان که بودنت و ماندنت برایم امید بخش است
بمان که نفس دوباره بگیرم برای تازه شدن و برای اوج گرفتن..
بمان .......
تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای
به خدا حال مرا خوب به هم ریخته ای

آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری

به سپیدی غزل رایحه ی یاس منی
یاسمن پوش ترین قسمت احساس منی

خشنود باشی گلم

سلام
مرسی دوستم خیلی زیبا بود (گل)(گل)(گل)
همیشه شاد و موفق باشی

نوید پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 12:39 ب.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com/

سلام
نوشته های شما همیشه تاثیر گذاره
گاهی قدرتمند و گاهی لطیف
جاوید باشید

سلام
مرسی لطف داری شما
خوشحالم که می پسندی
شما هم شاد باشید

misssdandelion پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 09:36 ب.ظ



دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند



غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


دکتر شریعتی

عشق منی تو خواهر گلم اینقدر دوست دارم که تصورش رو هم نمی کنی کوچولوی من مرسیییییییییییییی

حسین مثقالی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://hosseinmesghali.blogsky.com

سلام
سادگی وجه غالب آثار شماست.
زیبایی هم در سادگی است.
موفق باشید

سلام
مرسی شما همیشه لطف دارید دوست عزیز
ممنونم که به من سر می زنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد