دُرُست است 


که بعضی وقت‌ها هنوز 


دستم به دامنِ ماه و 


سرشاخه‌های روشنِ ستاره می‌رسد، 


یا گاهی خیال می‌کنم 


اهلِ همین هوایِ بوسه و لبخندِ آینه‌ام، 


اما یادم نمی‌رود 


چطور از شکستنِ آن همه بُغضِِ بی‌سوال 


به نَم‌نَمِ همین گریه‌های گلوگیر رسیده‌ام

نظرات 5 + ارسال نظر
مهربد شنبه 4 دی 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://kojahastim.blogsky.com/

و چه زیباست باران آنگاه که سخاوتمندانه بردشتها و بیابانهای تفتیده وقلبهای تپنده و تبدار یکسان میبارد و همه را نوازش میکند و طراوت و نشاط را هدیه میکند.

مرسی خیلی زیبا بود

mona شنبه 4 دی 1389 ساعت 01:15 ب.ظ http://rooyayeman.blogsky.com

سلام
تبریک میگم وبلاگ زیبایی داری
به من هم سر بزن

سلام مرسی لطف داری حتما سر می زنم

بلوط یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام دوست مهربونم (گل)(گل)(گل)
امیدوارم خشنود و برقرار باشی ... باشد که شعر و ترانه و نسیم مهربانی میزبان دل پاکتان باشد

سلام
مرسی دوست مهربونم امیدوارم برای شما هم همین طور باشد

بلوط شنبه 11 دی 1389 ساعت 04:37 ب.ظ

سلام دوست دوست داشتنی ام (گل)(گل)
برایت آرزوی کامیابی و سلامتی دارم ..

در دل امید دارم و در سر هوای دوست
من طوطیای چشم کنم خاک پای دوست
از من به دور گشتم و از خویشتن تهی
جز آرزوی نیک ندارم برای دوست
گویندانتظار بسی سخت و مشکل است
من در به در شدم که بیابم سرای دوست
با یاد دوست هر سحرم شام می شود
ای کاش بشنوی کلام مرا ای خدای دوست
از شعله فراق شدم پاک و سوختم
یک ذره مانده از من و آن هم فدای دوست

سلام مرسی دوست جونم شما هم همیشه شاد و موفق باشی

misssdandelion دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 09:58 ق.ظ

پس حسابی عزیزم قدت بلند شده که دستت میرسه ها ;)

اره عزیزم دقیقا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد