دنیا کوچک تر از آن است،
که گم شده ای را در آن یافته باشی.
هیچ کس اینجا گم نمی شود!
آدمها به همان خونسردی که آمده اند ،
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند.
یکی در مه،
یکی در غبار،
یکی در باران،
یکی در باد،
و بی رحم ترینشان در برف.
آنچه بر جای می ماند،
ردپایی است،
و خاطره ای که هر از گاهی،
پس می زند مثل نسیم
پرده های اتاقت را . . .
سلام واقعا جالب وزیبا بود.
به ما هم سر بزنید
mersi hatman
سلام
قشنگ بود
واقعا دنیا کوچیکه
سلام مرسی
عزیزم پس چرا ما رو که گم شدیم کسی پیدا نمیکنهه
نمی دونم عزیزم :)))))))))))))))
پرده های اتاق که به هم می خورد یاد کوچکی آن می افتم٬ این کوچکی که شده است خاطره ی نه هر از گاه که همیشگی من. رد پایش بر هر آنچه در وجودم جای مانده است٬ رد پاهایی که وقتی آنها را دنبال می کنم با بی رحم ترین مسیر در پس باد و باران و مه و غبار مرا به سمت چمدانی می برد که برای همه ناپدید است. چمدانی از عشق که می توانم با خونسردی تمام در بزرگی آن گم شوم و از کوچکی دنیای آدم ها رهای رها...
سلام
مرسی مهرداد جان
ممنونم که به من سر می زنی و با افکار و قلم قشنگ شادم می کنی