دلم امشب صاف است

اسمان هم ابی است

باد هم می اید

به گمانم فردا 

روز خوبی باشد

سکوت می کنم، تا به حرفام گوش کنی.

با سکوتم برایت ساز می زنم.

با نت هایم برایت شعر می خوانم.


با اشعارم عاشقت می کنم.

فقط صبر کن...


برگشتم...

گلایه

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست

فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست

فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم

تموم لحظه‏ های این تب تلخ

خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست

خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم

می ‏بینم می ری و می ‏بینی می رم

تو وقتی هستی اما دوری از من


نه می شه زنده باشم ، نه بمیرم

نمی گم دلخور از تقدیرم اما

تو می دونی چقدر دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می ‏رسیدیم

داره رو دست ما می ‏میره این عشق

تموم لحظه‏ های این تب تلخ


خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست

خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست

فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست

فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم

دُرُست است 


که بعضی وقت‌ها هنوز 


دستم به دامنِ ماه و 


سرشاخه‌های روشنِ ستاره می‌رسد، 


یا گاهی خیال می‌کنم 


اهلِ همین هوایِ بوسه و لبخندِ آینه‌ام، 


اما یادم نمی‌رود 


چطور از شکستنِ آن همه بُغضِِ بی‌سوال 


به نَم‌نَمِ همین گریه‌های گلوگیر رسیده‌ام

مهربانم . ..خدای من !


براستی نمی دانم ..


..نمی دانم تو زیباتر شده ای ؟!


یا من عاشق تر؟...


تو دلرباتر شده ای ؟!


یا من کمی چشم باز کرده ام؟...


تو مهربان تر شده ای؟!


یا قفلهای دروازه دلم برویت گشوده شده؟...


تو دستگیرتر شده ای ؟!


یا این دستان من است که به سوی توست؟..