خدا نه! شکل انسان نه، جدا از رنگها، بوها |
ترا با خویش میسنجند دنیای ترازوها |
کتابی! آیههایت هر ورق معنای خورشیدی است |
جهان آینه کور است و... تفسیر ارسطورها! |
نسیمی! بوی گندمزار در تو میدود هر دم |
نه! سودای شرابی در تو میرقصند، هندوها |
نماز سبز گلدانهای نومیدی اجابت کن |
بیاری گل، بریزی عطر، در دستان شب بوها |
تو راز سر به مهر غنچههایی ای بهار سبز |
بیا بگذار شیرین بگذرد اوقات کندوها |
قیامت در قیامت رستخیز شاعران هستی |
طرب در من ندارد رقص خلخال و النگوها |
کمان در دست ابروها، جهان دست پریروها |
خوشم با این هیاهوها، چه اشراقی است آن سوها!؟ |
طلسم دیر سال خاک شاید بشکند امشب |
که بر خود حرز میبندند اینجا سحر و جادوها |
پرستوها که برگردند فال عشق میگیریم |
پرستوها! پرستوها پرستوها پرستوها |
من و تیر چراغ برق٬دردمان یکی است
شب که می شود٬
سرمان تاریک
دلمان پر نور
صبح که می شود٬
سرمان سنگین
دلمان خاموش...
بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمیفهمد
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت
بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم