من با تو هرگز

سلام ای بی وفا ،‌ ای بی ترحم
 سلام ای خنجر حرفای مردم
 سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
بازم نامه می دم با سطر قرمز
 آخه این بار شده من با تو هرگز
 نمی خوام حالتو حتی بدونم
 تعجب می کنی آره همونم
 همونی که زمونی قلبشو باخت
 همون که از تو یک بت ،‌ یک خدا ساخت
 همونی که برات هر لحظه می مرد
 که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
 همون که دست تو ،‌ مهر لباش بود
 اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم
 ولی دیگه گذشت اون حرفا ،‌ خانوم
 تعجب می کنی آره عجیبه
 می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
 خیال کردی همیشه زیر پاتم ؟
 با این نامردیت بازم باهاتم ؟
 برات کافی نبود حتی جوونیم
 تموم شد آره گم شد مهربونیم
 دیگه هر چی کشیدم بسه دختر
 نمی بینیم همو این خوبه ،‌ بهتره
 دیگه بسه برام هر چی کشیدم
 فریبی بود که من از تو ندیدم
 دروغی هست نگفته مونده باشه ؟
 کسی هست تو خیال تو نباشه ؟
عجب حتی دریغ از یک محبت
دریغ از یک سر سوزن صداقت
 دریغ از یک نگاه عاشقونه
 دریغ از یک سلام بی بهونه
نه نفرینت چرا ، این رسم ما نیست
 اگر چه این چیزا درد شما نیست
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟
 چیه توهین به ذات محترم شد ؟
 دیگه کوتاه کنم با یک خداحافظ
 که عشق ما رسید به سد هرگز

دلمان خوش است

دلمان خوش است که می نویسیم

و دیگران می خوانند

و عده ای می گویند

آه چه زیبا و بعضی اشک می ریزند

و بعضی می خندند

دلمان خوش است

به لذت های کوتاه

به دروغ هایی که از راست بودن قشنگ ترند

به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند

یا کسی عاشقمان شود

با شاخه گلی دل می بندیم

و با جمله ای دل می کنیم

دلمان خوش می شود

به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی

و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود

چقدر راحت لگد می زنیم

و چه ساده می شکنیم

همه چیز را...

وقتی پونه...

  وقتی پونه،

ترنم چشمه را زمزمه میکرد،

مزگانم اشک هایم را مزمزه می کرد،

تو،

در ناباورانه ترین گمان

تن ات،

مرطوب اندام عرق کرده ی

علف های هرز می شد

خیانت

نترس از وحشت تنهایی من
تو هم با من به تنهایی رسیدی
خیانت کردی امّا خیلی ساده
ازون دیوونه بازی دل بریدی

چرا حالا ؟! نمیتونم بفهمم
نگو برگشتی و میخوای بمونی
دلم میگیره از خواب و خیالت
تو انگار از توهّم در جنونی

لبت بوی کدوم لب رو گرفته؟
تنت حُرم کدوم شب رو گرفته؟
ببین بعد هزار بی آبرویی،
کی این ژست مودّب رو گرفته

مگه این اتّفاق ساده ای بود؟
حالا با یه دوستت دارم تمومه ؟
نگو دلواپسم بودی و حالا
تن تب دارت اینجا پیش رومه

نگو دل کندنت خوابو خیاله
همون اوّل که رفتی دل بریدی
خودت انگار نمیفهمی هنوزم
منو عشقو به رسوایی کشیدی

لبت بوی کدوم لب رو گرفته؟
تنت حُرم کدوم شب رو گرفته؟
ببین بعد هزار بی آبرویی،
کی این ژست مودّب رو گرفته

تمومش کن با این دیوونه بازی
بهشتِ عمرمو ویرونه کردی
برو خائن نمیخوامت دوباره
منم مثل خودت دیوونه کردی

برو بخشیدمت با مهربونی
دلم غمگینه امّا رنگ دریاس
تو قلبت جنسه سنگه بی مروّت
نمیفهمی چقدر آیینه اینجاس

    پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی است

    پیش  او یار نو و یار کهن هردو یکی است
    حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی است
    قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی است
    نغمه بلبل و فریاد زغن هردو یکی است
    این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
    زاغ رامرتبه مرغ خوش الحان نبود
    چون چنین است پی کار دگرباشم به
    چند روزی پی دلدار دگر باشم به
    نو گلی کو که شوم بلبل دستان سازش
    سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
    از من و بندگی من اگرش عاری است
    بفروشد که به هر گوشه خریداری است
    به وفاداری من نیست در این شهر یکی
    بنده همچو مرا هست خریدار بسی
    مدتی در ره عشق تو دویدم بس است
    راه صد بادیه درد بریدم بس است
    بعد از این ما و سرکوی دلارای دگر
    با غزالی و غزلخوانی و غوغای دگر