-
جای من در این جهان آخر کجا ؟
شنبه 24 اردیبهشت 1390 00:11
خسته ام از هر چه بود و هر چه نیست آخرِ این دغدغه بازنده کیست تا به کی در تنگناها زیستن ؟ تا به کی در خلوتم بگریستن ؟ تا به کی در امتداد بی کسی ؟ تا به کی در حادثه دلواپسی ؟ تا به کی در خامُشی در انزوا ؟ جای من در این جهان آخر کجا ؟
-
بر او ببخشایید
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 02:36
بر او ببخشایید بر او که گاه گاه پیوند دردناک وجودش را با آب های راکد و حفره های خالی از یاد می برد و ابلهانه می پندارد که حق زیستن دارد بر او ببخشایید بر خشم بی تفاوت یک تصویر که آرزوی دوردست تحرک در دیدگان کاغذیش آب میشود بر او ببخشایید بر او که در سراسر تابوتش جریان سرخ ماه گذر دارد و عطر های منقلب شب خواب هزار ساله...
-
چه می شد اگر روزگارم تو باشی
جمعه 19 فروردین 1390 23:08
چه می شد اگر روزگارم تو باشی خزانم تو باشی بهارم تو باشی خدا خواست اینقدر تنها نباشم گل باغ بی برگ و بارم تو باشی شنیدم که می آید از سمت باران بهاری که امیدوارم تو باشی فقط یک هوس دارم اینکه همیشه به هر جا که پا می گذارم تو باشی صدا کن که در حجم این بی کسی ها کنار تو باشم کنارم تو باشی
-
سال نو مبارک
یکشنبه 29 اسفند 1389 15:15
باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطرههای باران طلایی رنگند. از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوید سال نو مبارک
-
تا صفر می توانی بشمری؟!
سهشنبه 24 اسفند 1389 12:09
بیا بگیر این هم دفتر خنده های من... آرام آرام ورق بزن برگه های سفیدش را خیس گریه اند انگار...!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اسفند 1389 00:29
کاش می فهمیدی قهر میکنم که دستم را محکمتر بگیری... که بلندتر بگویی بمان... همین !
-
فرصت ما تموم شده
چهارشنبه 11 اسفند 1389 00:15
فرصت ما تموم شده باید از این قصه بریم فرقی نداره من و تو کدوممون مقصریم خاطره ها رو یادمه لحظه به لحظه مو به مو هیچی رو یاد من نیار اونقدر خرابم که نگو بد بودم و بدتر شدم میرم با پاهای خودم میرم نمیدونم کجا آخ کم آوردم به خدا دلگیرم ازدست خودم کاش عاشقت نمیشدم هرجوری میخواستم نشد از غم یه ذرهم کم نشد من موندمو تنهایام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اسفند 1389 00:53
خوبِ من ، کاش از این فاصله حس می کردی ، لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند
-
دلم تنگه
شنبه 30 بهمن 1389 22:50
گاهی دلم، دلتنگ با تو بودن میشود ! چه دیــر به دیــر به خواب زندگی ام می آیی نمی دانی که من دلواپســی هایم را با رویـــــاهای تــــو رنگ می زنم ؟! نمی دانی که اندوهـــــم با خیــال تـــو می آمیــزد ... تا غــزل غــزل ترانه شود ؟! تو خـوب می دانی خـوب من خوب می دانی ... که در اندوه فاصــــله پنجــــره ی اتاقم باز نمی...
-
حس گنگ من و دریا
سهشنبه 26 بهمن 1389 14:54
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد خوب من , منظره خوب تماشا دارد ساختم آینه ای را به بلندای خیال تا خودت را به تماشای خودت وادارد راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است که به اندازه صد فلسفه معنا دارد گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست اگر آیینه دستت بشوم جا دارد چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو یعنی این دهکده , یک...
-
happy valentine
دوشنبه 25 بهمن 1389 03:39
با عشق می توانی از شقایق ها حرف بزنی و زمزمه های دلتنگی ات را به وسیله قاصدک به گوشم برسانی با عشق می توانی به زندگیت معنا ببخشی وخود را به باغ امید برسانی ، پس در را به رویش بگشا که بهانه ایست برای عاشق تر شدن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 بهمن 1389 01:44
دلم فـــــال می خواهـــــد قهـــــوه ... تــاروت ... نمی دانــــــم ؟! هر چه باشــــــد ......هر چه نقـــــش تـــــو را در این روزهـــــای بــیرنــــگ پــــر رنــــگ کنــــد ! دلم پــر است از این همــــــه روزهــــــای خـــــــــالی ...
-
دنیا کوچک تر از آن است
پنجشنبه 14 بهمن 1389 01:36
دنیا کوچک تر از آن است، که گم شده ای را در آن یافته باشی. هیچ کس اینجا گم نمی شود! آدمها به همان خونسردی که آمده اند ، چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند. یکی در مه، یکی در غبار، یکی در باران، یکی در باد، و بی رحم ترینشان در برف. آنچه بر جای می ماند، ردپایی است، و خاطره ای که هر از گاهی، پس می زند مثل نسیم پرده های...
-
خدا
جمعه 8 بهمن 1389 16:52
نمی خواهم خدایم بیکران باشد نمی خواهم عظیم و قادر و رحمان نمی خواهم که باشد اینچنین آخر خدا را لمس باید کر د نگو کفر است خدا را می توان در باوری جا داد که در احساس و ایمان غوطه ور باشد خدا را می توان بوئید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 بهمن 1389 12:01
هر وقت کم می آورم می گویم اصلا مهم نیست اما تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است...
-
برای عبور
سهشنبه 5 بهمن 1389 16:50
برای عبور از جاده عاشقی فقط یک بهانه می خواهم برای عشق بازی با دلم یک نگاه و کاشانه می خواهم برای رقص و شور شعر هایم چشم تو و یک ترانه می خواهم برای با تو ماندنم یک عشق بی کرانه می خواهم من برای واژه های گوشه گیرم یک کتابِ پر افسانه می خواهم برای ماندن بی تردید و خواندن بی تخریب یک بغل احساس جانانه می خواهم . برای با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 بهمن 1389 02:04
صدای رگبار و نسیم صبحگاه زمستانی در گوشم زمزمه می کرد تمام ترانه ناسروده ی ایامی را که بهاری بودند بی ترانه مانده بودم بی ترانه ی بی ترانه...
-
فهمیدن
شنبه 2 بهمن 1389 00:10
آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است حالا اما... نمی خواهم برخیزم در سیاهی این شب بی ماه می خواهم اندکی بیاسایم فردا فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 دی 1389 02:22
اندکی در لحظه هایت جستجو کن شب تنهایی با هم.. شاید اینگونه سزاوار فراموشی نبود چقدر با عجله... غبار می تکانی از ردپای آخرین خاطراتمان
-
تنهایی
سهشنبه 21 دی 1389 14:24
در ایستگاه غبار آلود زندگی گاه گاهی چشمهایم را گم میکنم نه تمنای یاری دارم ، نه گلایه از بی قراری تنها خلوتی میخواهم برای گردگیری خاطره هایم خلوتی که در آن هیچ دستی مجال لمس مهربانی ام نباش و هیچ چشم بی وضویی در محراب نگاه ام نایستد می بینی آرزوهایم چه انزوای غریبی دارند در مشت های گره کرده ی تنهایی ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 دی 1389 01:35
دلم امشب صاف است اسمان هم ابی است باد هم می اید به گمانم فردا روز خوبی باشد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 دی 1389 01:00
سکوت می کنم، تا به حرفام گوش کنی. با سکوتم برایت ساز می زنم. با نت هایم برایت شعر می خوانم. با اشعارم عاشقت می کنم. فقط صبر کن... برگشتم...
-
گلایه
سهشنبه 14 دی 1389 22:44
خدا ما رو برای هم نمی خواست فقط می خواست هم رو فهمیده باشیم بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست فقط خواست نیمه مون رو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمی خواست خودت دیدی دعامون بی اثر بود چه سخته مال هم باشیم و بی هم می بینم می ری و می بینی می رم تو وقتی هستی اما...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 دی 1389 13:02
دُرُست است که بعضی وقتها هنوز دستم به دامنِ ماه و سرشاخههای روشنِ ستاره میرسد، یا گاهی خیال میکنم اهلِ همین هوایِ بوسه و لبخندِ آینهام، اما یادم نمیرود چطور از شکستنِ آن همه بُغضِِ بیسوال به نَمنَمِ همین گریههای گلوگیر رسیدهام
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 آذر 1389 03:22
مهربانم . ..خدای من ! براستی نمی دانم .. ..نمی دانم تو زیباتر شده ای ؟! یا من عاشق تر؟... تو دلرباتر شده ای ؟! یا من کمی چشم باز کرده ام؟... تو مهربان تر شده ای؟! یا قفلهای دروازه دلم برویت گشوده شده؟... تو دستگیرتر شده ای ؟! یا این دستان من است که به سوی توست؟..
-
دارم میام پیشت
چهارشنبه 19 آبان 1389 16:51
دارم میام پیشت جاده چه همواره هوا چقدر بوی عطر تو رو داره جاده چه همواره هوا چقدر صافه شب داره موهای سیاهشو می بافه فقط تو میفهمی امشب چه خوشحالم از این خوشی لبریز رویایی حالم امشب تو هم مثله خودم چه بی تابی از شوق این دیدار اصلن نمی خوابی از اینور جاده تا اونور جاده میام آخه چشمات وعده بهم داده میام که باز دستات رفیق...
-
هستند...
یکشنبه 16 آبان 1389 00:55
بزرگترین غمها همیشه پشت خنده های دروغین گم می شود، زیباترین احساسها همواره با توقعات بیجا اشتباه می شود. در زمانه ای که بر لبها مهر سکوت خورده ، شادیها حتی واقعی ترینشان بوی غم می دهند، هستند کسانی که با حرفهایشان احساسهای فراموش شده را بیدار می کنند، کسانی که به معصومیت بره اعتقاد دارند، به عشقی که مثل باد در دل گندم...
-
شانس
شنبه 15 آبان 1389 00:46
یه نگاه آره یه نگاه دوست دارم من به خدا یه صدا اره یه صدا من نمیشم از تو جدا یه نفر آره یه نفر این دل و با خودت ببر یه پری آره یه پری تو از همه عالم سری عشق منی تو عمر منی هر جا باشم توی قلب منی روی لبهام فقط اسم توئه تو حس خوب عاشق شدنی عشق منی اره عمر منی آره دوست دارم و تو مال منی عشق منی عمر منی یادت باشه تو خیال...
-
باران
سهشنبه 11 آبان 1389 00:19
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل ... خوب است. مثل همین باران بی سوال که هی میبارد ... که هی اتفاقا آرام و شمرده شمرده میبارد .........
-
از هر چه بودنِ حالای ما
شنبه 8 آبان 1389 01:59
آن روز که نمنم باران هم میآمد، اشتباهِ ما شمارشِ یکی در میانِ حروفِ دریا بود، ما برای نوشتنِ اسامیِ دوستانمان کلمه کمآورده بودیم. نمیگویم از هر چه بودنِ حالای ما آینده هم آسوده خواهد گذشت، اما لااقل یک حرفی بزن، چیزی بگو! رازی که باد از شمال بیاید وُ شنیدن از جنوبِ گریه ببارد. پس این همان کمی آرامش بیجهت، کی...