-
مجالی نیست!
سهشنبه 4 آبان 1389 01:22
مجالی نیست! در گفتگوی ابر و باد یکدستیِ باران کاری نمیکند. باید نشست به گردهی اسبی و شبانه گریخت، یا تا فتح آن سرودِ سرخ ایستاد و مزامیر زندگی را بلند بلند خواند و مرد. این است همان که به وحشتی جانَ پرتقلایم در ملاقاتِ با اتفاق دارد. نمازی نه از این قرار که توجیه ترسم باشد، بی دغدغه این را پذیرشیست که بر کلالهی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 آبان 1389 12:27
بیزارم از روزهای تکراری چنانکه از حادثه های جورواجور دلم میگیرد ... همیشه احساس میکنم در بهشت آنجا که همه چیز مهیاست روزگار کسالت باری خواهم داشت خدایا روح تو در این بشری که خلق کرده ای به این سادگیها آرام نمیگیرد
-
خودت خواستی
شنبه 1 آبان 1389 01:29
خودت خواستی که من مجبور باشم برم جایی که از تو دور باشم تو پای منو از قلبت بریدی خودت خواستی که من اینجور باشم خودت خواستی که احساسم بشه سرد خودت خواستی کاریم نمیشه کرد می دیدم دارم از چشمات میفتم مدارا کردم و چیزی نگفتم برام بودن تو بازی نبود و به این بازی دلم راضی نبود و از اول آخرش رو می دونستم تو تونستی ولی من...
-
برو نفس...
چهارشنبه 28 مهر 1389 18:06
نفس ... بیا کمی بنشین کنارم میخواهم برایت بگویم پریشانی و آشفتگی این روزهایم برای چیست ... من از اول راه انتهای آن را دیده بودم و قرار نبود پای در این راه بگذارم اما دریا که طوفانی شد موجی وحشی مرا به ساحلی برد که برایم آشنا بود و با آن غریب بودم ساحلی که میشناختم و نمی خواستمش نفس می شنوی ؟ نمی خواستمش ، نمی...
-
دلم گرفته
دوشنبه 26 مهر 1389 23:16
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم شیشه قلبم انقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند می خواهم فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم که عمق دردم را در فریاد منعکس کنم ... فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خودم سر داده ام دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم کاش می شد سرنوشت را با ان روزها ی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مهر 1389 00:06
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست ردپای اشکهایم را بگیرتا بدانی جایگاه عشق کجاست
-
بعضی چیزهای قابلِ ملاحظه
یکشنبه 25 مهر 1389 22:19
دشنام میشنود چنارِ پیر باد، بادِ بازیگوش میآید و میگذرد چرا چنار پیر دشنام شنیده است؟ چنار پیر از چه کسی دشنام شنیده است؟ خارپشتِ خسته میگوید من میدانم اما به کسی نخواهم گفت آیا چلچله ی کور میداند که فقط سپیده دم وقتِ خواندن است؟ پاره هیزمِ پیر کنارِ شومینه از کبریتِ سوخته میپرسد پس کی بهار خواهد شد؟ خارپُشتِ خسته ......
-
نازکتر از نسیم
شنبه 24 مهر 1389 14:29
نازکتر از نسیم، دلِ بیقرارِ من، ریرا! رو به آن نیمکتِ رنگ و رو رفته بال بوتهی بابونه ... همان کنارِ ایستگاهِ پنجشنبه، همانجا، نزدیک به همان میلِ همیشهی رفتن! اگر میآمدی، میدانستی چرا همیشه، رفتن به سوی حریمِ علاقه آسان و باز آمدن از تصرفِ بوسه دشوار است! راستی مگر نشانیِ ما همان کوچهی پیچکپوشِ دریا نبود؟ پس...
-
یادگرفتن و فهمیدن...
چهارشنبه 21 مهر 1389 23:52
من یاد گرفته ام ... " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... " ولی نمی دانم چرا ... خیلی ها ... و حتی خیلی های دیگر ... .........می گویند : " این روز ها ... دوست داشتن دلیل می خواهد ... " و پشت یک سلام و لبخندی ساده ... دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده ... دنبال گودالی از تعفن می گردند ... . . . دیشب ... که...
-
حساب و کتاب عاشقی ...
چهارشنبه 21 مهر 1389 11:52
هر شب مینشینم پای حساب و کتابم... چندبار گفتهای دوستم داری... چندبار دوستم داشته ای... چندبار بارونی شدهای برای من... چندبار باریده ای... چندبار عارف شدی.. عاشق شدی.. شاعر شدی.... چندبار برای نبودنم مردی و زنده شدی... چندبار از آمدنم نا امید شدی.... چندبار از رفتنم شکستی... چندبار از دیدنم دوباره بهاری شدی هر جور...
-
اگر یادمان بود و باران گرفت نگاهی به احساس گلها کنیم
سهشنبه 20 مهر 1389 00:42
بگذار این راه راه من باشدو این جاده جاده ی من بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناک این ابر بگذار تا بگریم بر تنهایی دستان بی رمق کویر بگذارعاشق شوم بر باد سرد پاییزی بگذار آرام گیرم در آغوش سیاه شب بگذار نصیحت کنم گلبرگ های عاشق را بگذار بگویم از باران از شب از ماه بگذار ابر عاشق شود ، ببارد ، برسد به معشوق ،زمین بگذار...
-
ورور چرخ آتش
دوشنبه 19 مهر 1389 17:59
ورور چرخ آتش است و باران سرخ بُرادۀ چاقو دریغا مسگر مغموم بی خبر دریغا دوره گرد رقاص نا شادمان حالا که وقت سایش سوهان و تیغۀ توتیا نبود خانه خراب ، فقط اندکی حوصله می کردی حالا که وقت نمی دانم این حرف و حدیث بیهوده نبود که تو بیگاه چراغ علاقه از نذر ناروا شکسته ای؟ برو،برو بی خبر از عیش اردیبهشت به خدا حال هیچ کدام از...
-
قایقی خواهم ساخت ...
شنبه 17 مهر 1389 19:56
قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب دور خواهم شد ، دور خواهم شد ، از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند همچنان خواهم خواند ، همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند ، خواهم راند خواهم خواند خواهم راند خواهم خواند خواهم راند قایقی باید ساخت ...
-
عذاب
شنبه 17 مهر 1389 00:58
حالا که امید بودن تو در کنارم ، داره میمیره منم و گریه ی ممتد نصفه شبو دوباره دلم میگیره حالا که نیستی و بغض گلومو گرفته ، چجوری بشکنمش بیا و ببین دقیقه هایی که نیستی ، اونقده دلگیره ، که داره از غصه می میره! عذابم میده این جای خالی ، زجرم میده این خاطراتو فکرم بی تو داغون وخسته اس ، کاش بره از یادم اون صداتو عذابم...
-
متن ترانه «سکوت» از آلبوم «رگ خواب» محسن یگانه
جمعه 16 مهر 1389 15:50
روزهای سخت نبودن ِ با تو خلا امید رو تجربه کردم داغ دلم که بی تو تازه می شد همنفسم شد سایه سردم تو رو می دیدم از اونور ابرها که میخای سرسری از من رد شی آسمونو بی تو خط خطی کردم چه جوری می تونی اینقده بد شی سکوت قلبتو بشکن و برگرد نزار این فاصله بیشتر از این شه نمیخام مثل گذشته که رفتی دوباره آخر قصه همین شه روزهای سخت...
-
تو از تعبیر کدام شعر حرف میزنی؟
پنجشنبه 15 مهر 1389 01:56
تو از تعبیر کدام شعر حرف میزنی؟ من که هنوز خوابی ندیده ام! پیچ پیچ این همه حرف از تمام شاعرانه ات میگذرد لطفا! آهسته تر بخواب شاید چشمهایت تعبیر همه حرفهایم باشد فرشید ذوالفقاری
-
نان را از هر طرف بخوانی نان است ...
چهارشنبه 14 مهر 1389 02:32
وقتی جهان از ریشه جهنم و آدم از عدم و سعی از ریشه های یأس می آید وقتی که یک تفاوت ساده در حرف کفتار رابه کفترتبدیل می کند باید به بی تفاوتی واژه ها و واژه های بی طرفی مثل نان دل بست نان رااز هر طرف بخوانی نان است ... (قیصر امین پور)
-
داستان من میون انگشتات
سهشنبه 13 مهر 1389 03:13
دریافت ترانه La Mia Storia Tra Le Dita Sai penso che non sia stato inutile stare insieme a te. Ok te ne vai decisione discutibile ma si, lo so, lo sai Almeno resta qui per questa sera ma no che non ci provo stai sicura. Può darsi già mi senta troppo solo perche' conosco quel sorriso di chi ha già deciso. Quel sorriso...
-
مردم شب
سهشنبه 13 مهر 1389 02:47
دریافت ترانه Gente Della Notte : La notte è più bello, si vive meglio, per chi fino alle 5 non conosce sbadiglio, e la città riprende fiato e sembra che dorma, e il buio la trasforma e le cambia forma e tutto è più tranquillo tutto è vicino e non esiste traffico e non c'è casino almeno quello brutto, quello che...
-
زندگی
یکشنبه 11 مهر 1389 15:13
زندگی رسم خوشایندی است . زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ، پرشی دارد اندازه عشق . زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود. زندگی جذبه دستی است که می چیند . زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است . زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره . زندگی تجربه شب پره در تاریکی است . زندگی حس غریبی است که یک مرغ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 مهر 1389 14:28
روزی به رویایت که هنوز با منست حسادت خواهی کرد روزی که دیگر هیچ نشانی از من نخواهی داشت.
-
ققنوس عشق
جمعه 9 مهر 1389 23:27
ققنوس عشقم را امروز زنده زنده به آتش کشیدم آری امروز تصمیم نهایم را گرفتم کبریت را روشن کردم به سمت ققنوس بردم او زنده بود ولی دیگرآواز نمی خواند او بود در کنج دل گرفته اتاقم او بود بدون امید به بودن کبریت را نزدیک کردم اولین پر آتش گرفت دومین پر خاکستر شد و وجود ققنو س سراسر شعله گشت او فقط نظاره گر بود و با چشمانی...
-
او را از من نگیر!!!
جمعه 9 مهر 1389 00:27
همیشه این گونه بوده است کسی را که خیلی دوست داری زود ازدست می دهی... پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد و دور می شود... فکر می کردی می توانی تا اخرین روزی که زمین به دور خود می چرخد و خورشید از پشت کوهها سرک می کشد در کنارش باشی. هنوز بعضی حرفهایت را به او نگفته بودی هنوز همه ی لبخندهای خود را به...
-
یه شب خوب!
پنجشنبه 8 مهر 1389 03:47
این صبح، این نسیم، این سفرهی مُهیا شدهی سبز، این من و این تو، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند ... یکی شدند و یگانه. تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد، آمدی و آمدیم. اول فقط یک دلْدل بود. یک هوای نشستن و گفتن. یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. یک هنوز باهمِ ساده. رفتیم و نشستیم، خواندیم و گریستیم. بعد...
-
می دانم شب است!
چهارشنبه 7 مهر 1389 01:54
میدانم شب است اما من خوابم نمیآید البته دیریست که خوابم نمیآید نپرس، نمیدانم چرا ...! گاهی اوقات از آن هزارههای دور یک چیزهایی میآید من میبینمشان، اما دیده نمیشوند خطوطی شکسته خطوطی عجیب مثل فرمانِ جبرئیل به فهمِ فرشته میمانند بعد ... من میروم به فکر آب از آب تکان نمیخورد اما باد میآید سَرْ خود و بیسوال...
-
گاهی
چهارشنبه 7 مهر 1389 01:34
گاه یک ستاره یک ستاره گاهی میتواند حتی در کفِ یک پیالهی آب خوابِ هزار آسمانِ آسوده ببیند! آن وقت تو میگویی چه ...؟ میگویی یک آینه برای انعکاسِ علاقه کافی نیست!؟ (سید علی صالحی)
-
از کنار من افسرده تنها تو مرو
سهشنبه 6 مهر 1389 03:16
از کنار من افسرده تنها تو مرو دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو اشک اگر می چکد از دیده تو در دیده بمان موج اگر می رود ای گوهر دریا تو مرو ای نسیم از بر این شمع مکش دامن ناز قصه ها مانده من سوخته را با تو مرو ای قرار دل طوفانی بی ساحل من بهر آرامش این خاطر شیدا تو مرو سایه ی بخت منی از سر من پای مکش به تو شاد است دل...
-
تو
یکشنبه 4 مهر 1389 23:57
تو هیچ نیستی چطور خود را شکوه پروانه می نامی؟ از کجا می آیی که می گویی الهه باران گونه ات را در آن روز گرم تابستان بوسیده است تو باد را می فهمی؟! پس چگونه از کبوتران نشانی شب پره را می پرسیدی؟! کمی به من بنگر من باور کرده بودم که خندۀ قاصدک از نگاه تو معنا یافته اما مفهوم واژه در صدایت رنگ فراموشی گرفت خجل نباش از...
-
کمکم باورت میشود
شنبه 3 مهر 1389 11:49
من لبریز اسامی روشنِ آسمان بودم که شبی آشنایانی گمنام به دیدنم آمدند، آشنایانِ گمنامی از خوابِ ملایک و می با یکی دو نی دوات و دفتری از نور ... آمدند، کنارِ حیرتِ بیدلیلِ همیشه نشستند شب را ورق زدند و دعا به دعا از دیدگانِ گریانِ من سخن گفتند گفتند تو برگزیدهی باران و بوسه بودهای چرا بی چراغ در شبِ این همه گریه پیر...
-
خلاصم کن
جمعه 2 مهر 1389 02:38
غروبم مرگ رو دوشم طلوعم کن تو میتونی تمومم سایه می پوشم شروعم کن تو میتونی شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا منو با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا دلم با هرتپش با هر شکستن داره میفهمه که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه چه راههایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست تو خوب...