از حوالی همین روزهای کند بی خود طولانی می گذریم
و باد فقط بر سر شاخه های شکسته می وزذ.
ما اشتباه می کنیم
که از چراغ،انتظار شکستن شب داریم،
شب...سر انجام خودش می شکند!
متاسفانه اطراف ما
پر از آواز آدمیانی ست
که از سر احتیاط و به تاخیر
از دانایی سکوت سخن می گویند.
حالا سالهاست
که ما از حوالی انتظار
خواب یک روز خوش را
از شب شکسته می پرسیم
راستی این همه چرت و پرت عجیب قشنگ
با ما چه نسبتی ،چه ربطی ،چه حرفی دارند؟
خدا شاهد است
یک شب از این همه دریا...را من گریسته ام
شما یکی دقیقه ی آن را نیز
تحمل نخواهید کرد.
اووف از این روزهای کند طولانی...!
از خودش نظر میزارم برات...
نمیدانم کجا خوانده ام بر آب
که هر چه بنویسی آب
باران نخواهد بارید!
مهم آسمانی ست که بالای گریه هاست
رازدار تکلم تشنگی ست
در جدال میان ابر و باد
یکدستی باران کاری نمیکند
سلام دوست عزیز وبلاگتو دیدم جالب و خوب بود خسته نباشی
به وبلاگ من هم سر بزن خوشحال میشم