"آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟"


ملاصدرا می گوید:


خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان


اما ...


به قدر فهم تو کوچک می شود


و به قدر نیاز تو فرود می آید


و به قدر آرزوی تو گسترده می شود


و به قدر ایمان تو کارگشا می شود


یتیمان را پدر می شود و مادر


محتاجان برادری را برادر می شود


عقیمان را طفل می شود


ناامیدان را امید می شود


گمگشتگان را راه می شود


در تاریکی ماندگان را نور می شود


رزمندگان را شمشیر می شود


پیران را عصا می شود


محتاجان به عشق را عشق می شود


خداوند همه چیز می شود همه کس را...


به شرط اعتقاد


به شرط پاکی دل


به شرط طهارت روح


به شرط پرهیز از معامله با ابلیس


بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا


و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف


و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک


و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار


و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...


چنین کنید تا ببینید چگونه


بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند


در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند


و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند 


مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟


"آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟"


نظرات 7 + ارسال نظر
بلوط یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 10:19 ق.ظ

سلام دوست مهربونم..
بسیار عالی .. خواندنی و دوست داشتنی است این پست تان ... خیلی خیلی لذت بردم..

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمی دانم اینجا شده پاییز ، آنجا را نمی دانم اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمی دانم ...

[گل][گل][گل]....

سلام دوستم
خوشحالم که که خوشت اومده و ممنونم که همیشه به من سر می زنی
همیشه شادوموفق باشی

عاشق خدا دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 01:43 ب.ظ

خیلى زیباست

ممنونم

بلوط دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 05:43 ب.ظ

سلام دوست مهربونم
شما نمیخوای یه سری به بلوط بزنی .. باور کنید خضورتان اسباب دلگرمی است...............

سلام دوست خوبم
من همیشه سر می زنم اما نمی دونم چرا این باکس شماره نمیده من به تونم نظر بدم
امیدوارم تمام لحظه های زندگیت شاد و موفق باشی

misssdandelion دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 10:40 ق.ظ

جداض فوق العاده بود عزیزم

واقعا کافیه عزیزم :*

بلوط چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 05:54 ب.ظ

سلام عزیزم ..
خیلی خوشحالم کردی که بلوط رو اذین بستی با حضور همیشه قشنگتون...

انگار که باد از سمت تو می وزد...
با یک عالم قاصدک...
قاصدک ها را کنار گوشم می آورم..
و به حرفهایشان..به نجوایشان گوش میکنم..
تو را حس میکنم..
تو را می بینم..
با تو حرف میزنم..
همه ی قاصدک ها را به امید رسیدن به تو فوت میکنم..
میدانم که به یادم هستی..
میدانی که به یادت هستم..
حقیقت چیزی جز این نیست...مگر نه؟
و من هنوز در انتظار نشانه ای از سمت توام ...

در پناه خدا سالم باشی و خشنود خشنود خشنود.. (گل)

سلام دوستم
خواهش می کنم وظیف ام بود همیشه از خوندن بلوط لذت بردم
همیشه دلت شاد باشه

بلوط یکشنبه 24 مهر 1390 ساعت 09:18 ق.ظ

سلام دوست عزیزم..
امیدوارم هر جا هستی در آرامش باشی و خشنود...

زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
و ز باران کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر، ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن های عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی به دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
سالکم قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم ...

(گل) (گل).... مراقب خودتون و دل مهربانتون باشید

سلام دوست ج.نم
چه شعر زیبایی مرسیییییییی
شما هم مرافب خودت باش دوست خوبم

بلوط شنبه 30 مهر 1390 ساعت 07:09 ب.ظ

سلام دوست مهربونم
.... [گل]

از سخاوت آسمان
تا تمنای دستان درخت
باران
کمترین بهانه است
دیروز
من و تو
سفره آسمان
قبل از سقوط سیب
و ضیافت بی نهایت عشق
و امروز
از پشت کدامین ابر
برای بوته دلشکسته ای
در زمین
مهمانی مهربانی را
مرور کرده ایم...

[گل]......

سلام مهربونم
مرسیییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد