نمی نویسم .....
چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی!
حرف نمی زنم ....
چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی!
نگاهت نمی کنم ......
چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!
صدایت نمی زنم .....
زیرا اشک های من برای
تو بی فایده است!
فقط می خندم ......
چون تو در هر صورت می گویی
من دیوانه ام..
نظرات 2 + ارسال نظر
بلوط یکشنبه 25 اردیبهشت 1390 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام مهربون

نگاشته هایت ، کلامت ، نگاهت و صدایت همه پر از است لطافت و مهربانی ..
دیوانه منم که موهبت درک اندیشه ات را نداشته باشم

با آرزوی بهترین ها برایتان (گل)

سلام عزیزم
مرسی دوست خوبم لطف داری

بلوط پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 10:30 ق.ظ

سلام دوست مهربون
مادر عزیز در برابرت کویری تشنه هستم
ودر انتظار باران محبتت غنچه ای هستم در دستان گرم تو
که با اشکهای پاکت سیراب می شوم .
در دریای بی کران چشمانت پاکی وعشق را دیده ام و می خواهم
چون کبوتری سبکبال در پهنه این آسمان پرواز نمایم .
و اکنون از تولد مهر صدای بلبلان ترانه ساز زمین است و
این ترانه نوایی است که قلب های آدمیان را به تپش وا می دارد.
پس مادر ای مهربان ترین پیوند ، هستی ام به عشق تو زنده است
و رأفتت و شهامتت در قلب انسانیت حک شده است.
و تو را ای ُدرج بینوای مروارید خِرد
چگونه باید در این بُرهه از زمان نمایان ساخت
که قصه شجاعت و ایمانت از تمام شمع ها فروزان تر است
روزت را همواره ارج می نهیم
و رایحه ایثار و محبتت را در جانمان می ستاییم .

از این تاخیر شرمنده ام .. از همین جا این روز گرامی را به شما تبریک میگم

سلام دوست خوبم
مرسی لطف داری رسیدن بخیر باشه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد