چقدر علامت سوال؟

چرا به شَک از خوابِ شب
هی حرف و حدیثِ دور؟

چرا گمان بَد به دو دیده‌ی دریا؟
چرا چیزهای بی‌جهت، چراغهای شکسته ...؟
فقط همین دعای امروزِ آدمی‌ست
که مثلا به جرم دیدار گریه، گاه چشمهایمان را گروگان گرفته‌اند؟
وِل کن بیا همین حدود
حالا سالهاست که به جرم گفت‌وگویی ساده حتی
ذهن و زبانِ دریا را به گروگان گرفته‌اند.
وِل کن بیا همین حدود
اصلا همه‌جا همین طور ترانه گران، گهواره شکسته و
چیزهای بی‌جهت بسیار است.
اصلا اوقات بسیاری‌ست
که به جرم فقط لمسِ گونه در طعمِ اشتیاق،
دل و دست مرا به گروگان می‌گیرند
اما من و شک حتی به خوابِ شب

تنهایی

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای آسمان گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

دلم تو را خوب می شناسد

دلم تو را خوب می شناسد

چشمهایم از تو تصویر آرزویی ساخته است

از همان قابی که تو آن را شکسته ای

و در باختنی که به سوگ نشسته!!!

و اما خاطره ات در وجودم تکرار می شود

هنوز هم ماندگار ترینی

هنوز هم بهترینی

و می دانی.......

که می مانم و می مانی

در یاد منی

در یاد توام

ای قشنگترین بهانه ام.

آسمان بارانی است???

آسمان بارانی است

اشک من هم جاری است

شاید این ابر که می نالد و می گرید از درد من است

آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است

شاید او می داند

که فرو خوردن اشک

قاتل جان من است

من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم

اشک خود را که نگه می دارم با یه بغض کهنه

من رهایش کردم باز زیر باران

من به زیر باران اشکها می ریزم

همگان در گذرند

باز بی هیچ تامل در من

سر به سوی آسمان می سایم؛

من نمی دانم...

صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است

باز امشب میان واژه ها

باز امشب میان واژه ها انگار

درگیرم

من از این واژه های تلخ و تکراری

دلگیرم

شب رویا و کابوسش

تن تب دار و درمانش

طلوع صبح و بیداری

من و تکرار تنهایی

هوای تازه و نم دار

شکایت های بس غم دار

دل بی تاب یک عاشق

نوای ناله های دل

کبوترهای آزادش

رها،در اوج،بر بامش

من و این زورق تنها

تو و این ناخدایی ها

حضور تازه ی فانوس

و قلبم با غمت مأنوس

سخن از آرزوهایم

نهان در قلب ،رویایم

هوای دیدنت در دل

امید ِعاشق بیدل

دوباره بیقراریهای یک نامه

دوباره این من ِ درگیر یک ناله

و باز هم انتهای شب...

سکوت سرد و اجباری

خداحافظ

و دلداری

امیدم، بودن ِ فردا

بهانه 

خواب و یک رویا