تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟

سالها رفت وهنوز یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه شب منتظری همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست ؟

نظرات 4 + ارسال نظر
خنکای پایان خاطرات شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 08:23 ق.ظ

گمشده ات همین نزدیکیهاست
وفقط می آید
برای ماندن
در دایره ات!

غزل بانو شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.1ghazal.blogsky.com

مینگرم
به دوردست
به آنجایی که میگویند زمین و آسمان با هم یکی میشوند
به آنجایی که ابرها قاطی با برگها میشوند
مینگرم
به رد پایت
در همان زمستان یخ زده
یا همان روزی
که با هم
پاچه هامان بالا بود
و روی ساحل میدویدیم
و میخندیدیم
یادت میآید
حالا مرا نگاه کن
و بگو
کجاست آن رد پای شاد همیشگی ؟؟؟؟
------------
ممنون از حضورت عزیز
دلم برای آمدنت تنگ شده بود
دوستدارت غزل بانو

مرسی عزیزم خیلی زیبا بود

ساناز سه‌شنبه 16 شهریور 1389 ساعت 12:48 ب.ظ http://dontlike.blogfa.com

یووووووووووووهههههههههههووووووووووو
اومدم
هییییی
ساناز هستممممم....

خوشبختم عزیزم حتما می آم

نوید سه‌شنبه 16 شهریور 1389 ساعت 10:08 ب.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

آفرین
آفرین
زبیا بود
آفرین

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد