غباری در بیابانی...


نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارم خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
بدیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و حیران چون نگاهی بر نظر گاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
باقبال شرر تازم که دارد عمر کوتاهی

نظرات 3 + ارسال نظر
دهان پاره شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 01:59 ب.ظ http://www.moanas.blogsky.com

:) عزیزمی

بوف بینا شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 11:18 ب.ظ http://bufebina.blogfa.com

ببخشد که این چند وقت بهت سر نزدم
اومده بودم تهران
منم عادت ندارم بدون سیستم خودم بیام نت
شعرای جدیدت رو خوندم
قشنگ بودن
الان باید برم
نظرم رو بعدا به صورت مفصل مینویسم

مرسی .

حسین یکشنبه 2 خرداد 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://rooye-khat.blogsky.com

ممنون که سر زدی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد