آهسته

آهسته از متن تاریکی ها می گذرم   

و پشت همان هزار پیچ همیشگی  

برای آسمان شمعی روشن می کنم  

و به جای همه شمع ها   

از پروانه های سوخته ، عذر می خواهم.
بغض را می گذارم بماند دیر برود 

 اما حرف را به باد می سپارم ؛    

حرف من ، چون کاغذ مچاله ای در باد می دود   

و من در نمی دانم کجای این بی کجایی   

پر شتاب تنها میهمان نگاه شمع و ماه نا تمام ،  

سهم پرندگان را از آسمان شب کنار می گذارم.
وقت هایی که ندارم ،   

دست های بی روز و بی سرنوشتم را از این همه تلاطم روبرو ،    

رها می کنم تا دورترین جاده های بی شب و بی تمام ماه را بیدار کنم

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسر یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 05:58 ق.ظ http://www.yas-m.blogsky.com

سلام
من وبلاگ شما را دیدم . وبلاگ جالبی داری .
اگر مایل به تبادل لینک و افزایش بازدید هستید وبلاگ مرا با نام
پارسی اندیشان و با آدرس
www.yas-m.blogsky.com
لینک کن و نام و آدرس وبلاگ خود را برای من بفرست تا من هم آن را در وبلاگ خود لینک کنم.
با تشکر یاسر

misssdandelion یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 12:09 ب.ظ

آری این منم که اینگونه تلخ میگریم که زایش من از ژس دردیست ۴۰ ساله....

تا این موقع یعنی بیدار بودیییییییی؟؟؟؟

دقیقا :))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد