Ti scatterò una foto (عکسی از تو خواهم گرفت...)

 

 
 

 Ti scatterò una foto  

 

Ricorderò e comunque anche se non vorrai

 به خاطر خواهم آورد حتی اگر تو نخواهی. 


 Ti sposerò perché non te l' ho detto mai
با تو ازدواج خواهم کرد هرچند هرگز نگفته ام.


Come fa male cercare , trovarti poco dopo
چقدر جستجوی تو ناراحت کننده است، کمی بعد پیدا کردنت


E nell' ansia che ti perdo ti scatterò una foto…
و میان اضطرابی که تو را گم کنم، عکسی از تو خواهم گرفت...


Ti scatterò una foto…
عکسی از تو خواهم گرفت...


Ricorderò e comunque e so che non vorrai
بخاطر خواهم آورد حتی اگر تو نخواهی.


Ti chiamerò perché tanto non risponderai
صدایت خواهم کرد زیرا هیچ پاسخی نمیدهی.


Come fa ridere adesso pensarti come a un gioco
فکر درباره تو، حالا باعث خنده ام میشود، مانند یک بازی بود،


E capendo che ti ho perso
فهمیدن اینکه تو را از دست داده ام


Ti scatto un' altra foto
عکسی از تو خواهم گرفت...


Perché piccola potresti andartene dalle mie mani
زیرا تو بسیار کوچکی و میتوانی از دستم بروی،


Ed i giorni da prima lontani saranno anni
و روزهایی که قبلا دور بود، به سالها تبدیل میشود،


E ti scorderai di me
و تو فراموشم خواهی کرد.


Quando piove i profili e le case ricordano te
وقتی باران میبارد، افق و خانه ها، تو را بخاطرم میاورد،


E sarà bellissimo
و بسیار زیبا میشود،


Perché gioia e dolore han lo stesso sapore con te
زیرا شادی و غم، با تو طعمی یکسان دارد.


Io Vorrei soltanto che la notte ora velocemente andasse
حالا فقط میخواهم شب سریعتر بگذرد،


E tutto ciò che hai di me di colpo non tornasse
و هرچیزی که از من داری برود و بازنگردد.


E voglio amore e tutte le attenzioni che sai dare
عشق و تمام توجهاتی را که میدانی چطور عرضه کنی را میخواهم.


E voglio indifferenza semmai mi vorrai ferire
و اگر بخواهی مرا برنجانی، بی علاقگیت را میخواهم.


E riconobbi il tuo sguardo in quello di un passante
نگاه تو را به غریبه ای تشخیص دادم،


Ma pure avendoti qui ti sentirei distante
اما حتی اگر کاملا کنارم بودی، حس میکردم دور از منی.


Cosa può significare sentirsi piccolo
احساس حقارت چه معنی میتواند داشته باشد،


Quando sei il più grande sogno il più grande incubo
وقتی که رویای بزرگ و بدترین کابوس منی.


Siamo figli di mondi diversi una sola memoria
کودکان دنیاهای متفاوتی هستیم، با خاطره ای یکسان،


Che cancella e disegna distratta la stessa storia
که همان داستان را پاک میکنند و ترسیم میکنند.


E ti scorderai di me
و مرا فراموش خواهی کرد.


...


Non basta più il ricordo
خاطره دیگر کافی نیست،


Ora voglio il tuo ritorno… 

  حالا میخواهم بازگردی... 

نظرات 4 + ارسال نظر
شهریار شنبه 27 شهریور 1389 ساعت 11:31 ق.ظ

زیبا است!

قابلی ندلشت :)

بلوط شنبه 27 شهریور 1389 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام دوست مهربون
زیبا بود - لذت بردم

سلام دوستم مرسی خوشحالم لذت بردی

navid یکشنبه 28 شهریور 1389 ساعت 12:24 ق.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

salam
kheili kheili ziba bud
shoma vaghti delet migire chikar mikon?

سلام
مرسی خوشحالم که خوشت اومد.
اغلب گریه می کنم و در همون حال با خدا حرف می زنم چطور مگه دلت گرفته دوستم؟

misssdandelion یکشنبه 28 شهریور 1389 ساعت 06:00 ب.ظ

چه آهنگ قشنگیییییی

آره عزیزم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد