بگذار این راه راه من باشدو این جاده جاده ی من
بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناک این ابر
بگذار تا بگریم بر تنهایی دستان بی رمق کویر
بگذارعاشق شوم بر باد سرد پاییزی
بگذار آرام گیرم در آغوش سیاه شب
بگذار نصیحت کنم گلبرگ های عاشق را
بگذار بگویم از باران از شب از ماه
بگذار ابر عاشق شود ، ببارد ، برسد به معشوق ،زمین
بگذار ابر ببارد بر گیسوان بید ، بی پروا و عاشق، تر کند لبان سرخ گل ها را
بگذار برگ هایی از جنس طلا برقصند در آغوش باد در بزم ابر
بگذار احساس کنم پاکی شبنم را بر گلبرگ
بگذار بخندم بر کودکی دنیا به بزرگی زمین
بگذار نگاهت در نگاهم غرق شود
بگذار شاید فردا زنده تر از امروز
بگذار زمین ناز کند ، باد فریاد کشد ، ابر در فراق بسوزد
بخار گرفته است دلم از سرمای این شب اما
چشمان تو همه چیز را از پس این پنجره ی
بخار گرفته از سپیدی غم می بیند
بگذار بفهمم این زجه از آن کیست که درون را پاره می کند
بگذار بفهمم ، بدانم جغد شوم بر سر شاخه ی خشکیده ی باغ
به کدامین گلبرگ خیره شده
بگذار بدانم ابر چرا عاشق ، برگ چرا بی روح
بگذار بدانم کجایی تا که هر روز به شوق دیدنت به کنار برکه
خیره در زیبایی چشمانت غرق نشوم.....
وقتی در احساس گل ها شناورم باران شوق باریدن می گیرد و در گذار نمناکی خود کویر دلم را از سپیدی غم پر می کند و نگاه خیره ی آسمان را در سر شاخه های خشکیده می بینم رو به برکه ی هم آغوشی گل ها که فریاد می کشد سوز فراق را ...
مرسی مهرداد جان خیلی زیبا می نویسی
سلام دوست عزیزم
بیا گل شدن را رعایت کنیم
ز پروانه ماندن حمایت کنیم
اگر باد غم شاخه ای را شکست
ز دست هجومش شکایت کنیم ...
خشنود باشی (گل)
سلام دوستم
مرسی قشنگ بود همیشه شاد وموفق باشی عزیزم
زیباست
مرسییییییییییییی عجب بارانی بود حیف خواب بودی گلم بوس