نازک‌تر از نسیم

نازک‌تر از نسیم،
دلِ بی‌قرارِ من، ری‌را!
رو به آن نیمکتِ رنگ و رو رفته
بال بوته‌ی بابونه ... همان کنارِ ایستگاهِ پنج‌شنبه،
همانجا، نزدیک به همان میلِ همیشه‌ی رفتن!
اگر می‌آمدی، می‌دانستی
چرا همیشه، رفتن به سوی حریمِ علاقه آسان و
باز آمدن از تصرفِ بوسه دشوار است!
راستی مگر نشانیِ ما همان کوچه‌ی پیچک‌پوشِ دریا نبود؟
پس من اینجا چه می‌کنم؟
از این چند چراغِ شکسته چه می‌خواهم؟
اینجا هیچ‌کدام از این همه پنجره‌ی پلک‌بسته‌ی غمگین هم نمی‌داند
کدام ستاره در خوابِ ما گریان است.


من البته آن شب آمدم
آمدم حتی تا همان کاشیِ لَبْ‌لعابیِ آبی
تا همان کاشیِ شبْ شکسته‌ی هفتم،
اما جز فال روشنی از رازِ حافظ و
عَطرِ غریبی از گیسوی خیسِ تو با من نبود.
آمدم، در زدم، بوی دیوار و دلْ‌دلِ آبی دریا می‌آمد،
نبودی و هیچ همسایه‌ای انگار تُرا نمی‌شناخت،
دیگر از آن همه کاشی
از آن همه کلمه، کبوتر و ارغوان انگار
هیچ نشانه‌ی روشنی نبود،
کسی از کوچه نمی‌گذشت
تنها مادری از آوازِ گریه‌های پنهانی
از همان بالای هشتیِ کوچه می‌آمد،
نه شتابی در پیش و
نه زنبیلی در دَست
فقط انگار زیر لب چیزی می‌گفت.
خاموش و خسته
صبور و بی‌پاسخ از کنار نادیده‌ام گذشت.


آه اگر بمیرم این لحظه
چه کبوترانی که دیگر از بالای آسمان
به بامِ حَرَم باز نخواهند گشت!


ری‌را جان!
میان ما مگر چند رودِ گِل‌آلودِ پُر گریه می‌گذرد
که از این دامنه تا آن دامنه که تویی
هیچ پُلی از خوابِ پروانه نمی‌بینم ...!  

 

(سید علی صالحی)

نظرات 3 + ارسال نظر
شهناز شنبه 24 مهر 1389 ساعت 04:48 ب.ظ http://shahnaz69.blogsky.com

سلام دوستم وبلاگ خوبی داری آفرین
به منم سر بزن عزیزم

مرسی عزیزم لطف داری

بلوط شنبه 24 مهر 1389 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام دوست خوبم

پناهم بده ای صدای شبانه
پناهم بده ای غزل ای ترانه
پناهم بده ای غم خوب اهلی
پرم کن پر از گریه ای بی بهانه
پرم کن ز حسی که دیدار یک گل
پر و بال پروانه را می گشاید
پرم کن پر از حال خوب چکاوک
در آن لحظه که دلنشین می سراید

شاد و برقرار باشی

سلام دوست مهربونم
مرسی شما هم همین طور همیشه شاد باشی

misssdandelion شنبه 24 مهر 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

یه چیزی اون ور قشنگه بود عزیززم

فدات خوشگلم :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد