دارم میام پیشت

دارم میام پیشت جاده چه همواره
هوا چقدر بوی عطر تو رو داره
جاده چه همواره هوا چقدر صافه
شب داره موهای سیاهشو می بافه
فقط تو میفهمی امشب چه خوشحالم
از این خوشی لبریز رویایی حالم
امشب تو هم مثله خودم چه بی تابی
از شوق این دیدار اصلن نمی خوابی
از اینور جاده تا اونور جاده
میام آخه چشمات وعده بهم داده
میام که باز دستات رفیق دستام شه
دوباره تو عمق نگاه تو جا شه

نظرات 9 + ارسال نظر
نوید چهارشنبه 19 آبان 1389 ساعت 09:43 ب.ظ

امشب به بر من است آن آیه ی ناز
یارب تو کلید صبح در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز

مرسی خیلی زیبا است من ابنو نشنیده بودم

misssdandelion پنج‌شنبه 20 آبان 1389 ساعت 12:59 ب.ظ

خیلی بهت خوش بگذره عزیزه دلمممممم

وای عشقم جات خالی دوست دارم :*

بلوط شنبه 22 آبان 1389 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام دوستم
جای تان خالی است - سفر به سلامت

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلکها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا.
و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را ، مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است.

شاد باشی مهربون

سلام
مرسیییییییییی دوستم خیلی زیبا بود
واسه این همه تاخیر هم شرمنده :)

بلوط سه‌شنبه 25 آبان 1389 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام دوست گلم
حتما به بلوط سر بزن - منتظر حضورت هستم ..

سلام
چشم حتما

بوف بینا پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

خداوند خاندان خواجه امیری رو برای من زنده نگه دارن که کلی شعر قشنگ بهمون یاد دادن تا ما بذاریم توی وبلاگمون!
یاد اولین کسی افتادم که این اهنگ رو برام گذاشته بود
بابت این یاداوری ناخواسته ممنونم

سلام
خواهش می کنم قابلی نداشت :)
آره واقعا خدا حفظ شون کنه :)

بلوط شنبه 29 آبان 1389 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام گلم
امیدوارم خوب باشی و خشنود

پشت کاجستان ، برف.
برف ، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد ، آواز ، مسافر ، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک ، و رسیدن ، و حیاط.
من ، و دلتنگ ، و این شیشه ی خیس.
می نویسم ، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند...

کجایی مهربون.....

سلام
دوستم شرمنده من ابنجا نت ندارم چند روز دیگه مشکلم حل می شه جبران می کنم :)

بلوط چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 08:58 ق.ظ

سلام دوست مهربون[گل][گل]

نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد

عید غدیر خم مبارک باد

مرسیییییییی دوستم عید شما هم مبارک

بلوط چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام مهربون[گل]
...
دست بر شانه هایم میزنی تا "تنهایی" م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی

خشنود باشی عزیز

سلام دوستم خوبی؟
مرسی خیلی زیبا بود

مهرداد جمعه 5 آذر 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://boudan.blogsky.com

وقتی سرشار از شوق توام حس می کنم اجزای هستی هم در همراهی با من هم گام و هم صدایند.
حس می کنم جاده با همه ی ناهمواری هایش و شب با اوج سیاهی هایش برای من همواری و روشنایی را هدیه می کنند.
و خواب تصویری از بیداری رو به رخم می کشد و در دوری و محوی افق هویدایی و آشکاری هم آغوشی دستانم با گرمی دستانت به نظاره می شینم ...

سلام مرسی خیلی زیبا بود
کاملا حکایت این چند وقته منه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد