فرصت ما تموم شده باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو کدوممون مقصریم
خاطره ها رو یادمه لحظه به لحظه مو به مو
هیچی رو یاد من نیار اونقدر خرابم که نگو
بد بودم و بدتر شدم میرم با پاهای خودم
میرم نمیدونم کجا آخ کم آوردم به خدا
دلگیرم ازدست خودم کاش عاشقت نمیشدم
هرجوری میخواستم نشد از غم یه ذرهم کم نشد
من موندمو تنهایام از دنیا هیچی نمیخوام
عاقبت من و نگاه اشتباه پشت اشتباه
..
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد خوب من , منظره خوب تماشا دارد ساختم آینه ای را به بلندای خیال تا خودت را به تماشای خودت وادارد راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است که به اندازه صد فلسفه معنا دارد گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست اگر آیینه دستت بشوم جا دارد چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است از همان وسوسه هایی که یهودا دارد عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن حس گنگی است که من دارم و دریا دارد یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش دل دریاییم آغوش پذیرا دارد