جای من در این جهان آخر کجا ؟


خسته ام از هر چه بود و هر چه نیست

آخرِ این دغدغه بازنده کیست

تا به کی در تنگناها زیستن ؟

تا به کی در خلوتم بگریستن ؟

تا به کی در امتداد بی کسی ؟


تا به کی در حادثه دلواپسی ؟

تا به کی در خامُشی در انزوا ؟

جای من در این جهان آخر کجا ؟

بر او ببخشایید


بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب های راکد
و حفره های خالی از یاد می برد
و ابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب میشود
بر او ببخشایید
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ماه گذر دارد
و عطر های منقلب شب
خواب هزار ساله اندامش را
آشفته میکند
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشیست
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهده اش
نومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزد
ای ساکنان سرزمین ساده خوشبختی
ای همدمان پنجره های گشوده در باران
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
زیرا که مسحور است
زیرا که ریشه های هستی بارآور شماست
در خاکهای غربت او نقب می زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه های موذی حسرت
در کنج سینه اش متورم می سازند

فروغ فرخزاد

چه می شد اگر روزگارم تو باشی


چه می شد اگر روزگارم تو باشی


خزانم تو باشی بهارم تو باشی


خدا خواست اینقدر تنها نباشم 


گل باغ بی برگ و بارم تو باشی


شنیدم که می آید از سمت باران

 

بهاری که امیدوارم تو باشی


فقط یک هوس دارم اینکه همیشه 


به هر جا که پا می گذارم تو باشی 


صدا کن که در حجم این بی کسی ها 


کنار تو باشم کنارم تو باشی

سال نو مبارک

باران عشق همیشه می بارد


 اما در نوروز قطرههای باران طلایی رنگند.


از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوید


سال نو مبارک



تا صفر می توانی بشمری؟!

بیا بگیر

این هم دفتر خنده های من...

آرام آرام ورق بزن

برگه های سفیدش را

خیس گریه اند انگار...!